موضوع انشا: وقتی بزرگ شدم میخوام چه کاره بشمD:😁
ساعت ۸ صبح:
-مامان وقتی بزرگ شدم من رو ببر کلاس فوتبال، میخوام دروازه بون باشم.
-باشه پسرم
-میرم مادرید
- اوکی.🙄
-منو ببر زبون مادریدی یاد بگیرم.
-باشه.کلاسش اینجا اومد میبرمت.
-تنیس هم میرم. میخوام برم چین.
-باشه
-زبون چینی نمیخواد ببری،بلدم؛چین چان چون چینگ
ساعت ۸ و نیم صبح:
-مامان نظرمو عوض کردم .میخوام برم فوتبال ساحلی پارس جنوبی جم.نوک حمله.
مامان!مامان! مامان با تواَم.قبول کن.
-باشه پسرم.
ساعت ۹ صبح:
-مامان! من نظرمو عوض کردم . میخوام برم دروازه. دروازه بونیم عالیه
- باشه پسرم.
ساعت ۹ و نیم:
مامان من نمیخوام دروازه بون باشم، میخوام جلو باشم.رئال مادرید که برم تو دلت برام تنگ میشه چکار میکنی؟
- منم میام باهات. موقع مسابقه تو ورزشگاه میشینم. گل که زدی میپرم هوا . به همه میگم این پسر منه، پسر منه گل زد . هورااااا...
-مامان اونا که زبونت رو نمیفهمن. باید زبون رئالی بلد باشی.
ساعت ۱۰ صبح:
مامان من اصلا تنیس نمیرم . حذفش کردم. چینی ها همه جور خوراکی میخورن .من دوست ندارم. مامان !! حواست هست گفتم من ....
_ باشه مامان ،باشه.
ساعت ۱۰ و نیم صبح :
مامان من میخوام برم تو دروازه . اونو کنسلش کردم که قبلا گفتم .
- اوکی😑
واین داستان تا آخر شب هر نیم ساعت یا کمتر ، ادامه دارد.😂😂😂